داستان شب یلدا در شاهنامه چیست؟
به گزارش وبلاگ پیوست، مسیحیان سال نو را با شروع زمستان جشن می گیرند. ما به سنت باستانی نوروز، سال نو را از شروع بهار جشن می گیریم. اما شروع زمستان برای ما ایرانیان زمان مهمی است. ما باز هم به سنتی کهن سی امین شب برج قوس (آذر)، بلندترین شب سال، سرانجام پاییز، تاریکی و بلند شدن روز، شروع زمستان و حرکت طبیعت به سمت نور و روشنایی را به نام یلدا که به معنای تولد مهر و خورشید است، جشن می گیریم. در واقع به خورشیدی که از پس بلندای تاریکی ظهور می نماید درود می گوییم. این سنت به آئین مهرپرستی (یا میترائیسم) آریائی های هند و ایرانی که تا پیش از ظهور دین زرتشت در ایران زمین رواج داشته است برمی گردد. گفته می گردد این آیین ارتباط مستقیمی با شکل گیری دین مسیحیت دارد؛ چنان که هر دو هم از عشق و مهرورزی سخن می گویند. (کریسمس آن ها هم همانند یلدای ما قرمز است.) از شب یلدا در شاهنامه هم سخن آمده است.
به هر روی، نقطه اتصال اسطوره ها بر کسی پوشیده نیست. به باور ایرانیان، در این شب که به شب چله و شروع چله بزرگ (چهل روز اول زمستان) هم معروف است، باید گرد هم آمد، تزئینات و تنقلاتی برپا کرد، تا پاسی از شب بیدار ماند و گل گفت و گل شنفت و از حافظ و از شاهنامه خواند. ما به این شکل در کنار ایزد مهر، که نگهبان پیمان و دوستی است، با دیو تاریکی مبارزه و سرما را بدرقه می کنیم تا به استقبال خورشید و گرمای نور، بلندترشدن روز و بعد فصل آفرینش (برابری روز و شب) که در خاتمه زمستان از راه می رسد، برویم.
به این جمله دقت کنید: مهر یا میترا خدای پیمان است و پیمان ها و نظم و راستی را نگهبانی می نماید. کار او نظارت بر پیمان هاست، حتی پیمان میان اورمزد و اهریمن که پیمان آفرینش است و بعلاوه پیمان میان زن و مرد یا پیمان میان دو کشور. اگر کسی عهد و پیمانی بکشند، خدای مهر تبدیل به خدای جنگ می گردد.
علت با هم بودن و بیداری شبانه ایرانیان در شب تولد مهر حفظ و پاسداری از دوستی است؛ ما به همراه مهر خدای همواره بیدار در این شب پیمان ها محکم می کنیم و با حفظ و انجام رسوم باستانی این سنت ارزشمند را پاس می داریم؛ آنچه برای ایرانیان همواره مهم بوده و هست و گواهش ادامه برپایی سنت محترم و زیبای یلداست. اهمیت ایزد مهر، مهرپرستی و شب یلدا در شاهنامه هم ذکر شده و داستانی دارد. گفته می گردد در داستان رستم و اسفندیار شاهنامه فردوسی یکی از انگیزه های دشمن ورزی گشتاسب با رستم بر سر نگرویدن او به دین نوظهور زردشتی است. در واقع، اسفندیار و خاندان گشتاسب به دین نو زرتشتی گرویده اند ولی خاندان زال بر رسم و آیین گذشته که همان مهرپرستی است، پافشاری می نمایند و همین تضاد عامل جنگ رستم و اسفندیار است. در واقع خاندان زال نماد آیین گذشته اند و گشتاسب نماینده دین زرتشتی. از این رو، اسفندیار پهلوان و جنگ آور آن دین را برای جنگ با رستم به سرزمین زابل روانه می نماید و آنچه از پس آن رخ می دهد، جنگ و تباهی است.
اما این داستان اصلی شب یلدا در شاهنامه نیست. فردوسی بزرگ آنجا اشاره مستقیم به شب یلدا (شب چله) دارد که هرمز اول یا اورمزد پسر شاپور، پسر اردشیر بابکان، پایه گذار شاهنشاهی ساسانی، بود که پادشاهی عادل و دادگر و آزاداندیش در زمان حکومت کوتاهش تمام ادیان از مسیحی تا بودایی می توانستند در صلح و آرامش در کنار هم زندگی نمایند و آزادانه از اندیشه های خود بگویند. اورمزد در وصایایی که در بستر مرگ به جانشین و برادر (به روایتی پسرش) بهرام می نماید به شب چله اشاره مستقیم می نماید. او در این بخش از شاهنامه به گذرا بودن و چرخه مرگ و زندگی اشاره می نماید و بهرام را به مهر و عشق و خرد و راستی و بردباری دعوت می نماید و سخنش را این چنین به خاتمه می رساند:
شب اورمزد آمد از ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می
اورمزد یا اهورامزدا یا هرمز که به روز اول هر ماه شمسی اطلاق می گردد به معنای خدای آفرینش هم هست. بنابراین گفته می گردد که منظور فردوسی از شب اورمزد از ماه دی، با استناد به گاه شمار جلالی، در واقع همان شب چله است. در مصرع دوم هم چنانچه گفته می گردد حکیم فردوسی به این اشاره دارد که بهتر است در این شب کارها را کنار گذاشت و به جشن گذراند.
منبع: دیجیکالا مگ